سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلاصه رمان «دشت سوزان» اثر خوان رولفو

سرزمین خاموشی و خشکسالی

«دشت سوزان» مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه در دل سرزمین خشک و کویری مکزیک است. جایی که خاک، لب‌تشنه است و انسان‌ها نیز تشنه‌ی اندکی مهر. فضای بی‌رحم طبیعت با بی‌رحمی زندگی مردم در هم تنیده شده است. خوان رولفو با حداقل واژه‌ها حداکثر رنج را ترسیم می‌کند. هیچ چیز در این دشت نمی‌روید؛ نه گیاه، نه عشق، نه امید. انسان‌ها هم‌چون زمین، ترک خورده‌اند و لبریز از دردهای ناگفته‌اند. دشت، استعاره‌ای است از جهان انسانی، خشکیده و در آستانه‌ی فروپاشی.

 

آدم‌های گم‌شده در سکوت

شخصیت‌های رولفو همه در سکوتی سهمگین فرو رفته‌اند. آن‌ها کم حرف می‌زنند، اما زخم‌هایشان عمیق و قدیمی است. اغلب مردانی خسته و زنانی درمانده‌اند، که در پی گذشته یا عزیز گمشده‌ای می‌گردند. روایت‌ها بیشتر از آنکه بیرونی باشند، درونی‌اند. احساساتی گنگ، خاطراتی مغشوش و گفت‌وگوهایی که به جای روشنی، ابهام می‌زایند. انسان‌ها در این کتاب تنها هستند، حتی در میان دیگران. دردشان زبان ندارد، اما از هر فریادی بلندتر است.

 

خاطره، مرگ، پدر و پسر

در داستان مشهور «به دشت سوزان نمی‌رسد»، پدری فرزند زخمی‌اش را کول می‌کند تا به دهی برسد. مسیر، بلند است و طاقت‌فرسا؛ پسر در حال مرگ، پدر در حال ناله. این داستان، نمونه‌ای روشن از رابطه‌ی پرتنش میان دو نسل در دنیای رولفو است. عشقی هست، اما به درون خزیده و در زخم پنهان شده. خاطره‌ها بوی مرگ می‌دهند و فرزند، تداوم شکست‌های پدر است. رولفو این داستان را با ریتمی کند، دیالوگ‌هایی تلخ و پایانی تیره روایت می‌کند.

 

فقر به عنوان تقدیر

هیچ‌کس در این مجموعه به ثروت یا آرامش نمی‌رسد. فقر، تقدیری است اجتناب‌ناپذیر که نسل‌ها را می‌بلعد. زمین چیزی نمی‌دهد، جامعه چیزی نمی‌بخشد، و تلاش، اغلب بی‌ثمر است. رولفو نشان می‌دهد که انسان‌ها چگونه در منگنه‌ی فقر، به خشونت، خیانت یا نومیدی کشیده می‌شوند. بسیاری از شخصیت‌ها مانند بازماندگان جنگی فراموش‌شده‌اند. حتی وقتی امیدی هست، مثل بارانی زودگذر، سریع می‌گذرد.

 

زبان کم‌کلام، اما پرقدرت

رولفو استاد سکوت است. جملاتش کوتاه‌اند، اما طنین‌دار. در زبان او، مهم‌تر از آنچه گفته می‌شود، آن چیزی‌ست که گفته نمی‌شود. ریتم نثرش آهسته و پر از ایست‌های معنادار است. خواننده باید از میان واژه‌های سرد، آتشی زیر خاکستر کشف کند. او بدون سانتی‌مانتالیسم، درد را می‌نمایاند. این زبان، همان زبان دشت است؛ خشن، بی‌پیرایه، اما صادق و دردآلود.

 

بازتابی از جامعه‌ی مکزیک

رولفو در کنار بورخس و مارکز، یکی از بزرگان ادبیات آمریکای لاتین است. او جامعه‌ای را ترسیم می‌کند که در آستانه‌ی مرگ ایستاده، اما هنوز زنده است. این دشت نه فقط مکزیک، که هر جایی است که انسان در نبرد با طبیعت و بی‌عدالتی درمانده است. او پیش از رئالیسم جادویی، واقعیتی جهنمی را به ادبیات آورد. «دشت سوزان» داستان کسانی است که صدایشان در تاریخ گم شده، اما با قلم رولفو جاودانه شده‌اند.