سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رمان «ابر صورتی» نوشتهی مهسا محبعلی

هذیانِ زن، روایتِ جهان

1. آغاز در غیاب، حرکت در هذیان

رمان از جایی شروع می‌شود که جهان از چشم راوی ناپدید شده است. او به خانه بازمی‌گردد و اثری از مادر، خواهر و گذشته نمی‌یابد. همه‌چیز در یک غبار وهم‌آلود محو شده. این آغاز، سرشار از ابهام است، اما نه ابهامِ بی‌هدف؛ بلکه مقدمه‌ای برای ورود به ذهن زنی آشفته. محب‌علی، با همین فضای تیره، مخاطب را به دنیای درونی شخصیت پرت می‌کند. جایی که خاطره و کابوس، بی‌مرز در هم تنیده‌اند.

 

2. زبانِ شکسته؛ روایتی از ذهن تکه‌تکه

نثر «ابر صورتی» خلسه‌وار و شکسته است؛ جمله‌هایی ناتمام، تصاویر گنگ، و واژه‌هایی که مثل دود محو می‌شوند. این سبک زبانی، آینه‌ای‌ست از ذهن تکه‌تکه‌ی راوی. او نمی‌تواند دنیای بیرون را منسجم روایت کند، چون درونش خودش تکه‌تکه است. واژه‌ها، همچون مواد توهم‌زا، به جای روشنی، مه می‌آفرینند. زبان این رمان، خودش شخصیت دارد؛ زخمی، خواب‌آلود، و بی‌قرار.

 

3. تن زن؛ صحنه‌ی نبرد یا پناهگاه؟

بدن زنانه در این رمان، فضایی‌ست پُر از زخم و رمز. راوی گاه به تن خود حمله می‌کند، گاه از آن فرار می‌کند. رابطه‌ی او با مردان، رابطه‌ای ناسالم، بی‌ثبات و اضطراب‌آور است. او از طریق بدنش می‌کوشد معنایی بیابد، اما تنها چیزی که به دست می‌آورد، درد است. بدن در «ابر صورتی»، محل تلاقی خشونت و تمنای دوست‌داشتن است. تصویری جسورانه از تنهایی زن در جهان.

 

4. مادری که مثل هواست: هست، اما سنگین

مادر در این رمان، یک سایه است؛ همه‌جا هست، اما دست‌نیافتنی. صدایش در ذهن راوی می‌پیچد، اما تصویرش گم شده. این مادر، هم منجی است و هم زندان‌بان. رابطه‌ی دختر و مادر، آن‌قدر در هم گره خورده که دیگر جداشدنی نیست. مادر گاه به شکل راوی درمی‌آید و راوی گاه حس می‌کند دارد شبیه او می‌شود. محب‌علی، رابطه‌ای اودیپی، پنهان و درخشان ساخته است.

 

5. تهرانِ پسااپوکالیپسی؛ جهنمی از خیال

تصویر تهران در این رمان، چیزی شبیه کابوس است. خیابان‌ها خلوت‌اند، خانه‌ها ساکت، و آسمان انگار به زمین افتاده. این تهران، بیشتر از آن‌که واقعی باشد، ذهنی‌ست. تصویر شهر، تصویری‌ست از روان راوی که مثل یک بمب ساکت، در حال انفجار است. جغرافیا در «ابر صورتی»، واقعیت را روایت نمی‌کند؛ روان‌شناسی شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد.

 

6. پایانی در ناکجای زمان

وقتی رمان به پایان می‌رسد، نه اتفاقی افتاده و نه اتفاقی روشن شده. اما حس فروپاشی کامل است. خواننده با راوی همراه شده و حالا خودش هم دیگر نمی‌داند چه چیز واقعی بود. این بی‌نتیجه‌گی، نه ضعف داستان، بلکه انتخابی جسورانه است. پایان رمان، مثل یک خواب بد است که بیداری ندارد؛ فقط ادامه دارد.