سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کتاب «خانهی کوچک ما» نوشتهی مهشید امیرشاهی

 خانه به‌مثابه حافظه، خانه به‌مثابه زن

1. خانه‌ای در حافظه

«خانه‌ کوچک ما» نه فقط مکانی برای زندگی، بلکه ظرف حافظه‌ای جمعی و شخصی‌ست.

در آن، خاطره‌ها زندگی می‌کنند و گاهی تلخ‌تر از واقعیت‌اند.

دختر نوجوان داستان، با مرور این خانه، پله‌پله وارد بزرگ‌سالی می‌شود.

خانه، آینه‌ی دل‌مشغولی‌ها و تضادهای درونی‌ اوست؛ جایی که عشق و ترس هم‌زمان جاری‌اند.

امیرشاهی، با بافتی ظریف از یادها و حس‌ها، خانه را به یک شخصیت بدل می‌کند.

زمان در خانه کش می‌آید، گاه می‌ایستد، گاه جلو می‌دود؛ زمان در حافظه همیشه خطی نیست.

کودکی، ناپایداری فضا، و حس گم‌گشتگیِ راوی، تصویری است از حافظه‌ای در حال ثبت و پاک شدن.

در نهایت، این خانه تبدیل به قلب راوی می‌شود؛ جایی میان بودن و نبودن.

 

2. مادر، زن، سکوت

مادر در «خانه‌ کوچک ما»، زنی بی‌ادعا اما محوری‌ست؛ اوست که خانه را گرم نگه می‌دارد، حتی با اندوه.

زن در این داستان نه فریاد می‌زند و نه سازش می‌کند؛ تنها راه می‌رود، نگاه می‌کند و در دلش می‌نویسد.

سکوت او، صریح‌تر از هر اعتراض علنی است.

راوی، از خلال مادر و زنان دیگر خانه، تصویر زن ایرانی را در زمانه‌ای خاص مرور می‌کند.

مادری که گاهی زخم می‌زند اما هم‌زمان تنها پناه است.

زن‌ها در این خانه صبوری نمی‌کنند، بلکه می‌سازند؛ آن‌هم در سکوت.

زن در «خانه‌ کوچک ما» نه مظلوم است و نه قهرمان؛ او فقط واقعی‌ست.

و همین واقع‌بودن، داستان را از کلیشه‌ها نجات می‌دهد.

 

3. خانه، حافظه‌ای زنده

اگر حافظه انسان در مغزش باشد، حافظه‌ی یک خانواده در خانه‌اش است.

خانه‌ کوچک ما، جای انبار شدن تجربه‌ها، خنده‌ها، جدایی‌ها و قهرهای حل‌نشده است.

هر اتاق، یک فصل است؛ هر صدا، یک یاد.

راوی در این خانه قدم می‌زند، نه فقط با پا بلکه با ذهن.

یادآوری آن‌چه بوده و شاید دیگر نیست، روح خانه را زنده می‌کند.

نویسنده، با مهارت، بین «جایی برای زیستن» و «جایی برای به یاد آوردن» مرز نمی‌گذارد.

خانه، جایی‌ست که آدم نمی‌تواند فراموشش کند، حتی اگر ترک‌اش کرده باشد.

در نهایت، همه‌ی ما، خانه‌ای در حافظه‌مان داریم که کوچک است، ولی بی‌پایان.