سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رمان «سفرنامهی مردهها» اثر ابوتراب خسروی

روایتی از دل فراموشی، وهم و مرگ‌آگاهی

1. مرگ، نقطه‌ی آغاز روایت

رمان با مرگی آغاز می‌شود که پایانی ندارد. راوی، پس از مرگ، در جهانی برزخی بیدار می‌شود؛ جایی که همه‌چیز غبارآلود و معلق است. نه زندگی جریان دارد، نه مردن تمام شده است. او از همان آغاز می‌کوشد بفهمد که در کجای جهان ایستاده. مرگ در این رمان نه فقط یک واقعه، بلکه یک وضعیت دائمی است. فضای داستان، برزخی است میان خواب و بیداری. آغاز با مرگ، مقدمه‌ای بر زندگی دوباره است.

 

2. جست‌وجو در میان تکه‌های بی‌هویت

راوی هیچ تصویری روشن از خود ندارد. نامش، گذشته‌اش، حتی چهره‌اش مبهم است. او همچون مرده‌ای است که به دنبال بقایای انسانی خود در جهان می‌گردد. تکه‌تکه‌های حافظه‌اش بی‌ربط و پر از سکوت‌اند. این گمگشتگی، دغدغه‌ی اصلی روایت است. شخصیت در جست‌وجوی خود به سرزمین‌های فراموشی و سکوت سفر می‌کند. هر گام او، رفتنی است به درون خویش.

 

3. ساختاری غیرخطی، همچون ذهن انسان

زمان در این رمان، پاره‌پاره و شکسته است. رویدادها پشت سر هم نمی‌آیند؛ بلکه درهم‌تنیده و بی‌مرز روایت می‌شوند. ساختار رمان، آینه‌ای است از ذهن آشفته راوی. این عدم‌خطیت، تجربه‌ی خواندن را دشوار ولی عمیق می‌سازد. هر فصل، لایه‌ای تازه از روان مرده‌ای است که هنوز به یاد آوردن را نیاموخته. زمان، بی‌رحم، مغشوش و بی‌قانون است. سفرنامه، گزارشی از درهم‌ریختگی زمان است.

 

4. گفت‌وگو با مردگان

راوی در سفرش با مردگان دیگر دیدار می‌کند. آن‌ها نیز همچون او گمشده‌اند و حرف‌هایی ناتمام دارند. این گفت‌وگوها اغلب بی‌نتیجه‌اند، اما حس انسان بودن را احیا می‌کنند. انسان‌هایی که در مرگ، زنده‌تر از زمان حیات‌شان سخن می‌گویند. این مکالمات، گاهی فلسفی و گاه شاعرانه‌اند. مردگان، حافظان حقیقت‌های فراموش‌شده‌اند. راوی از آن‌ها سرنخ‌هایی برای فهمیدن خود می‌گیرد.

 

5. زبان به‌عنوان چالش

زبان رمان، پرطمطراق، پیچیده و گاه مبهم است. جمله‌ها طولانی و پر از اصطلاحات فکری و ادبی‌اند. اما این دشواری، بخشی از جهان اثر است. زبان به‌گونه‌ای طراحی شده که حس آشفتگی، گمگشتگی و غریبگی را منتقل کند. مخاطب باید در زبان غرق شود، همان‌طور که راوی در وهم خویش. نثر، نقش کلیدی در القای فضای مردگان دارد. خواننده باید فعالانه با متن بجنگد.

 

6. مرگ، آشتی با بودن

در پایان، راوی به آرامشی نسبی می‌رسد. او پاسخ روشنی نمی‌یابد، اما دیگر در پی یافتن هم نیست. پذیرش ندانستن، به‌نوعی آزادی می‌انجامد. او درمی‌یابد که سفر، نه برای کشف گذشته، بلکه برای رهایی از آن است. مرگ، دیگر یک بن‌بست نیست؛ بلکه راهی به‌سوی آزادی است. سفرنامه‌ی مرده‌ها، در نهایت، داستان رهایی از وسواس معناست