سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رمان «خاکستر و خاک» اثر عتیق رحیمی

خوانشی سیاسی-اجتماعی از دل روایت

1. جنگ به‌مثابه ماشین ایدئولوژیک

روایت رحیمی در بستری از جنگ افغانستان با شوروی می‌گذرد. اما برخلاف روایت‌های حماسی، اینجا جنگ نه افتخارآفرین، که بی‌هویت و ویرانگر است. ارتش شوروی حضوری گنگ و ترسناک دارد، همچون سایه‌ای بی‌چهره. پیرمرد قربانی تصمیمات کلان سیاسی‌ست که هرگز درک نمی‌کند. رمان به‌وضوح نشان می‌دهد که چگونه ایدئولوژی‌ها با قربانی‌کردن انسان‌های بی‌گناه به حیات خود ادامه می‌دهند.

 

2. نگاه انتقادی به مذهب سنتی

در بخشی از داستان، روحانی‌ای دیده می‌شود که دیگر نه ایمان دارد، نه انگیزه‌ای برای امید دادن. او حتی دعا نمی‌خواند. این تصویر، تلنگری‌ست به نقش سنت‌های مذهبی در برابر رنج واقعی انسان. رحیمی با احتیاط اما صراحت، نشان می‌دهد که گاه دین نیز در برابر جنگ و ویرانی، عقب‌نشینی می‌کند. مخاطب با این پرسش مواجه می‌شود: وقتی خدا سکوت کرده، انسان چگونه باید معنا بیافریند؟

 

3. یاسین، نسل قربانی آینده است

کودک داستان، نه تنها ناشنوا شده، بلکه دیگر نمی‌داند چه جهانی پیش رو دارد. او هیچ‌کدام از ارزش‌های نسل پدربزرگ را تجربه نکرده و به دنیایی بی‌جهت پرتاب شده. جنگ، حافظه جمعی را نابود کرده و نسل جدید را بدون راهنما رها ساخته. یاسین همان کودکی‌ست که فردا باید جامعه را بسازد، بی‌آنکه چیزی از دیروز بداند. این نگرانی اجتماعی، درون داستان جاری‌ست.

 

4. انتظار در نظام‌های بسته

پیرمرد در انتظار دریافت اجازه ورود به پایگاه می‌ماند. هیچ‌کس با او سخن نمی‌گوید. باید بنشیند و صبر کند. این تصویر، استعاره‌ای از نظام‌های بروکراتیک و نظامی‌ست که انسان را به اطاعت و خاموشی وامی‌دارند. پیرمرد نماینده شهروندی‌ست که در برابر دیوارهای سکوت قدرت، هیچ سلاحی جز ایستادن ندارد. در چنین نظامی، حتی گفتن حقیقت (مرگ خانواده) نیز جرم است.

 

5. بحران معنا در جامعه پساجنگی

در دنیای داستان، مفاهیمی چون وطن، شرافت، ایمان، خانواده دیگر کارایی ندارند. هرکدام یا نابود شده‌اند یا تهی از معنا. شخصیت‌ها در تلاش‌اند چیزی بیافرینند که جای این مفاهیم را بگیرد. اما هنوز زود است. ما در لحظه‌ای هستیم که جامعه، میان مرگ گذشته و زایش آینده سرگردان است. رحیمی این برزخ تاریخی را با ظرافت به تصویر کشیده است.

 

6. ادبیاتی برای مقاومت، نه تسلیم

در نهایت، با تمام تلخی و تراژدی، «خاکستر و خاک» نوعی مقاومت در خود دارد. پیرمرد تسلیم نمی‌شود. کودک، همچنان زنده است. و داستان، بر خاکی که دیگران با گلوله و آتش ویرانش کرده‌اند، واژه می‌کارد. این ادبیات، از جنسی‌ست که به جای فریادهای سیاسی، با زمزمه‌های انسانی، علیه قدرت مقاومت می‌کند. رحیمی می‌نویسد، زیرا فراموشی، بدتر از ویرانی‌ست.