رمان «خانهای در خیابان چراغها خاموش» نوشته? داریوش شایگان
جامعهشناختی – رمانی درباره ایران و روشنفکرانش
1. روشنفکر در آینهی بیپناهی
راوی نماد روشنفکر ایرانیِ سرگشته پس از انقلاب است. کسی که دیگر نه در غرب جایی دارد، نه در ایران، و نه در خود. او در خلأ فرهنگی و ایدئولوژیک معلق است. جامعهای که تغییر کرده، دیگر صدایش را نمیشنود. شایگان، با ظرافت، سرنوشت این طبقه را ترسیم میکند. این شخصیت، استعارهایست از نسلی که در رؤیا زندگی کرد و در واقعیت شکست خورد. گویی رمان، روایت یک خلع تاریخی است.
2. فروپاشی جامعه? سنتی
تهران در رمان، فقط یک شهر نیست؛ نماینده? جامعهای در حال فروپاشیست. خانهها نماد ارزشهای سنتیاند که دیگر روشنایی ندارند. مردم، دیگر چهره ندارند؛ سایهاند. روابط انسانی سست شده و هویتها در حال محو شدناند. راوی نمیتواند کسی را بشناسد یا شناخته شود. این فضای اجتماعی، تصویرگر ایرانِ پس از مدرنسازی نیمهکاره است. کشوری در برزخ غربزدگی و سنتگرایی.
3. گمگشتگی فرهنگی
شخصیت اصلی، از بحران هویت فرهنگی رنج میبرد. او نه کاملاً ایرانی است، نه غربی. واژههای فلسفی فرانسوی را با خاطرات کودکی در تهران میآمیزد. زبانِ او، ذهنِ او، لباسِ او… همه چیز دوپاره است. شایگان این دوگانگی را با دقتِ جامعهشناسی تحلیل میکند. گویی شخصیت، محصول برخورد ناقص دو تمدن است. این گسست، او را به درونگرایی شدید و خاطرهپرستی سوق داده.
4. زوال معنویت جمعی
در این رمان، همه چیز رنگ باخته: دین، خانواده، اخلاق، حتی عشق. راوی به هیچ چیز باور ندارد، جز خاطرات. این بیباوری، نتیجهی زوال نهادهای سنتیست. شایگان نشان میدهد که جامعه? بدون معنویت، انسان را رها میکند. راوی، قربانی سکولاریسم بیریشه است. داستان او، تلخنامه? انسان مدرن ایرانی است. کسی که دیگر نمیداند چرا زندگی میکند.
5. نقش تبعید
شخصیت اصلی، سالها در تبعید زندگی کرده. تبعید برای او نه فقط فیزیکی، بلکه روانی است. او حتی در وطن نیز بیخانمان است. نمیتواند ریشه بدواند، چون ریشههایش بریدهاند. رمان، تجربه? تبعید را بهعنوان استعارهای از جدایی از هویت نشان میدهد. این تبعید ذهنی، به پوچی، مالیخولیا و پرسهزنی در گذشته انجامیده. او دیگر جایی ندارد، فقط خاطرهای است در ذهن خودش.
6. ایرانِ بیزمان
رمان، تصویری از ایران پس از انقلاب است، اما نه با نام و تاریخ مشخص. شایگان میخواهد تجربه? روشنفکری ایرانی را فراتر از سیاست روز نشان دهد. داستانی که همواره در حال تکرار شدن است. شخصیت راوی، نماینده? روشنفکرانیست که در آرمانگراییشان شکست خوردند. و حالا، تنها چیزی که برایشان مانده، نوشتن است. نوشتن درباره چراغهایی که خاموش شدهاند…