سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کتاب «طریق بسمل شدن» اثر محمود دولتآبادی

 اگزیستانسیالیستی و فلسفی

 

1. انسان در لحظه‌ی مرگ، تنها و برهنه

سرباز زخمی، چون انسانی برهنه، با خود و وجودش تنها مانده. در لحظه‌ی مرگ، هیچ مفهومی باقی نمی‌ماند؛ نه وطن، نه دشمن، نه افتخار. فقط «من» است و «مرگ». این تنهایی، هولناک و صادقانه است. دولت‌آبادی پوچی هستی را در سکوت زمین و درد سینه به تصویر می‌کشد.

 

2. خاطره، تنها پناهگاه معنا

در کشاکش مرگ، خاطرات سرباز چون ریسمانی به زندگی او چنگ می‌زنند. یاد مادر، معشوق، خانه‌ی گِلی، و آسمان شب. معنا در این خاطرات زنده است، نه در آرمان‌های تحمیلی. او به گذشته پناه می‌برد، زیرا حال، تنها درد است. این رجعت به خاطره، آخرین امید بشر است.

 

3. تن به‌مثابه زندان

تن زخمی، دیگر فرمان نمی‌برد؛ پای‌ها سِر شده‌اند، دهان بی‌صدا شده، چشم تار دیده. تن تبدیل به زندانی می‌شود برای ذهنی که هنوز زنده است. این تضاد میان حیات ذهن و مرگ جسم، موضوعی اگزیستانسیالیستی است. دولت‌آبادی نشان می‌دهد که آگاهی، حتی در لحظه‌ی مرگ، دست‌بردار نیست.

 

4. مرگ؛ یک اتفاق یا یک معنا؟

آیا مرگ تنها پایان است؟ یا نوعی عبور؟ سرباز هم در انتظار پایان است و هم درگیر فهم آن. او نمی‌ترسد؛ بلکه می‌اندیشد. این اندیشه، لحظه‌ی انسانی‌شدن است. در دل یک جنگ بی‌معنا، او معنا را در تأمل مرگ می‌جوید. مرگ، در این روایت، فلسفی‌ترین لحظه است.

 

5. بودن یا نبودن؛ اینجا و اکنون

تمام کتاب در یک زمان و یک مکان می‌گذرد: دشت، علف، خاک. اما این محدودیت، عمق را افزایش می‌دهد. راوی با هر نفس، یک مسئله‌ی هستی‌شناسانه را می‌کاود. بودن در برابر نیستی، حضور در برابر غیاب. روایت، آزمایشگاه فلسفه است؛ فلسفه‌ی انسانِ در حال نابودی.

 

6. از فرد به جهان

در ظاهر، داستان یک نفر است. اما سرباز بدل به نماد انسان معاصر می‌شود؛ انسانی میان تبلیغات، جنگ، سیاست و تنهایی. او یک «منِ بی‌صدا»ست، اما صدای همه را در خود دارد. «طریق بسمل شدن» اگرچه روایت یک لحظه‌ است، اما تأملی بر سرنوشت بشری‌ست.