رمان «شب هول» اثر درخشان هرمز شهدادی
1. بازگشت به خانه، مواجهه با گذشته
راوی بینام رمان پس از سالها به شهر زادگاهش، بوشهر، بازمیگردد؛ شهری که دیگر چیزی از هویت گذشتهاش باقی نمانده. او برای تشییع جنازهی پدرش آمده، اما این بازگشت صرفاً یک مراسم خانوادگی نیست، بلکه آغاز فروریختن مرز میان خاطره، کابوس و واقعیت است. خیابانها، چهرهها و خانهها گویی در مهی از وهم و زوال فرو رفتهاند. گذشته مانند شبحی سیاهپوش بر دوشش سنگینی میکند. حضورش در خانه پدری، خانهای که حالا بیشتر به مقبره میماند، سیر نزولی او را کلید میزند. این بازگشت، نه تجدید حیات که آغاز شب هول است.
2. شهر در تب، مردمان در رخوت
بوشهر در «شب هول» تصویری از یک شهر مرده است؛ گرما، رطوبت، فساد و بیتحرکی آن را در برگرفتهاند. ساکنان شهر، انسانهایی هستند که در خوابرفتگی تاریخی و اجتماعی فرورفتهاند. شهری که زمانی بندر و نقطه اتصال تمدنها بود، اکنون به باتلاقی از انفعال و بیمعنایی تبدیل شده است. مردم شهر دیگر واکنشی به مرگ، تغییر یا فروپاشی نشان نمیدهند. حتی مراسم تشییع جنازه نیز به آئینی بیروح بدل شده. این فضای متروک و بیجان، تمثیلی از ایران معاصر در دهه چهل است؛ دورهای پر از بیقراری و انتظار برای تغییری که نمیآید.
3. گسست از پدر، بحران هویت
پدر در این رمان، هم نماد سنت و تاریخ است، هم بازتاب اقتدار و شکست. مرگ او نه پایانی طبیعی، بلکه گسستی روانی برای راوی است. راوی هیچگاه نتوانسته با پدر ارتباط برقرار کند و حالا با مرگ او، هویت خود را نیز گم کرده است. او در خلأیی گرفتار میشود که میان میراث گذشته و بیریشگی اکنون نوسان دارد. حتی خانواده، خویشاوندان و آشنایان هم او را غریبه میبینند. بحران هویت در «شب هول» نه صرفاً شخصی، که نمادین و جمعی است. انسان معاصر ایرانی در این رمان، نه به گذشته متصل است، نه آیندهای دارد.
4. کابوس در گرمای جنوب
گرما و رطوبت بوشهر در رمان، تنها ویژگی اقلیمی نیستند؛ آنها ابزار شکلگیری فضای کابوسگون داستاناند. تمام روایت در بستر زمان محدود، در طول یک روز و شب، رخ میدهد. اما گذر زمان مانند رؤیاهای بیانتها و پر اضطراب، کش میآید و شخصیتها در حلقهی تکرار و بیزمانی گیر افتادهاند. شب در این رمان، نه زمان استراحت، بلکه اوج اضطراب و هذیان است. خاطرات کودکی، تصاویر مرگ، سایههای سیاه و گفتوگوهای بیمعنا، همگی در کنار گرمای خفهکننده، به حس «هول» دامن میزنند. شب، استعارهای از شب تاریخی انسان ایرانی است.
5. زبان، شگرد و ساختار
شهدادی با زبانی موجز، اما بسیار ادبی و فشرده، داستان را روایت میکند. ساختار روایت، خطی نیست؛ بلکه بیشتر جریان سیال ذهن و تکهتکه است، همانند ذهن راوی که پیوستگی ندارد. خواننده باید میان سطرها حرکت کند، تداعیها را کشف کند و واقعیت را از کابوس جدا سازد. دیالوگها گاه ناقص، گاه بدون پاسخ و اغلب درونیاند. این زبان و ساختار، روایت را به تجربهای ذهنی بدل میکند که مخاطب را درگیر، اما در عین حال گیج و بیپناه میکند. «شب هول» بهجای گفتن، حس میکند؛ بهجای تصویر دادن، فضا میسازد.
6. شب هول؛ آینهی زوال انسان ایرانی
در نهایت، «شب هول» بیش از آنکه رمانی درباره مرگ پدر یا بازگشت به خانه باشد، رمانی درباره انحطاط است. انحطاط فردی، اجتماعی، تاریخی. شهدادی با پرهیز از شعار و بیانی مستقیم، فضای زوال را از طریق حس، تصویر و زبان منتقل میکند. راوی در پایان داستان، مانند همه، میداند که نجاتی نیست؛ شب ادامه دارد، و «هول» پایانی ندارد. شاید فقط روایت کردن این هول، تنها راه بقا باشد. «شب هول» سندی است از سرگشتگی و گسست نسل نویسنده از گذشته، و در عین حال، تلاشی برای معنا دادن به آن سرگشتگی.