سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» اثر بیژن نجدی

«حافظه‌ای شاعرانه از زیستن»

1. از داستان به حس؛ عبور بی‌مرز

بیژن نجدی، با حذف طرح‌های داستانی رایج، اثری خلق کرده که به‌جای واقعه، حس را روایت می‌کند. هر جمله مثل لمس نسیمی‌ست بر خاطره‌ای مبهم. این مجموعه، بیشتر از آن‌که داستان بگوید، تجربه‌ی زیستن در لحظه‌هایی ناپایدار را بازمی‌آفریند. لحظاتی که هم واقعی‌اند و هم خیالی. حس، در این داستان‌ها، از ماجرا مهم‌تر است. مخاطب نه با حادثه، که با حال‌وهوا روبه‌روست.

 

2. زبان، یک ارکستر خاموش

نجدی با زبان، موسیقی می‌سازد. کلماتش طنین دارند، حتی اگر ساکت باشند. گاهی تکرار یک واژه، مثل تکرار یک نت، ضرب‌آهنگ داستان را می‌سازد. گاهی جمله‌ها قطع می‌شوند، ناتمام می‌مانند، تا حس را کامل منتقل کنند. این سکوت‌ها هم بخشی از موسیقی‌اند. خواندن آثار او، نوعی گوش‌دادن است، نه صرفاً خواندن. یک تجربه‌ی صوتی درون صفحه‌های کاغذی.

 

3. تکه‌های زندگی در آیینه‌ی غبار

داستان‌های این مجموعه، مثل آیینه‌هایی ترک‌خورده‌اند که زندگی را در تکه‌تکه‌هایش نشان می‌دهند. آدم‌ها گم‌شده‌اند، مکان‌ها مه‌آلودند، زمان بی‌قرار است. اما همین تکه‌تکه بودن، خواننده را به کشف دعوت می‌کند. هر تکه، نشانی از کلیتی‌ست که باید با دل بازسازی‌اش کرد. زندگی کامل نیست، اما معنا دارد. این نگاه شاعرانه به زندگی، خصلت شاخص آثار نجدی‌ست.

 

4. زندگی پس از لحظه

نجدی به لحظه‌ها وفادار است؛ به آن ثانیه‌های ناپایدار، قبل از فراموشی. در هر داستان، یک لحظه، مثل عکس، فریز می‌شود و زندگی در آن جاری می‌ماند. آن‌چه گذشته، بازنمی‌گردد؛ اما با نوشتن، زنده می‌ماند. نویسنده تلاش می‌کند از دل لحظه‌ها، ابدیت بسازد. این مبارزه با فراموشی، دلیل اصلی نوشتن است. هر داستان، تلاش برای زنده نگه‌داشتن یک لحظه است.

 

5. ناپایداری؛ جوهره‌ی بودن

در دنیای نجدی، هیچ‌چیز پایدار نیست. نه عشق، نه حضور، نه حتی خود شخصیت‌ها. اما همین ناپایداری، داستان‌ها را انسانی می‌کند. خواننده احساس می‌کند با حقیقتی روبه‌روست که نمی‌توان آن را نگه داشت. هر چیز، در حال رفتن است؛ اما در همین رفتن، معنا پیدا می‌کند. نویسنده، به‌جای مبارزه با ناپایداری، آن را می‌پذیرد و به زیبایی تبدیل می‌کند.

 

6. یوزپلنگان؛ خاطره‌هایی تیزپا

یوزپلنگان در این کتاب، فقط حیوان نیستند؛ خاطره‌هایی هستند که با سرعت از ذهن عبور می‌کنند. خاطره‌هایی که نمی‌توان آن‌ها را متوقف کرد. راوی، در تعقیب آن‌هاست، با قلمی خسته اما وفادار. هر داستان، تلاشی‌ست برای گرفتن یکی از این یوزپلنگان. اما آن‌ها همیشه جلوترند. کتاب، صحنه‌ای‌ست از این تعقیب شاعرانه.