انجمن شاعران مرده –اثر نادر ابراهیمی
شعر، زندگی، رهایی
1. آموزههایی از دل ادبیات
در دل ساختاری خشک، کیتینگ با ادبیات وارد میشود، اما ادبیاتی که زندگی میآفریند. او به دانشآموزان یاد میدهد که شعر را باید «زیست»، نه فقط «حفظ» کرد. در کلاس او، شعر جان دارد، حس دارد، معنا دارد. هر مصرع، پلی است به درکی تازه. او کلاس را به صحنهی تجربهی هستی بدل میکند. و شاگردان، طعم شور زیستن را در میان سطرهای والت ویتمن و بلیک میچشند. کیتینگ، آموزگار معناست، نه فقط کلمات.
2. شور انجمن؛ حلقهای برای بیان خویش
دانشآموزان با هیجان، انجمنی پنهان تشکیل میدهند. آنجا دیگر نمره و مقررات حاکم نیست؛ تنها عشق به شعر و پرسش. آنان، در شبهای جنگلی، از ترسها، رؤیاها و دردهایشان میگویند. شعر، ابزاری برای نزدیکتر شدن به خویش میشود. آنها، برای نخستینبار، خود را میبینند. انجمن، جاییست که دلها صادق میشوند. و کلمات، عصیان میکنند علیه ستم خاموش سنتها.
3. تضاد دو نسل؛ جوانه و دیوار
رؤیای بازیگری نیل، در تضاد کامل با خواست پدر مستبدش قرار دارد. او نمیخواهد فرزندش در جهان احساس نفس بکشد. تصمیم نیل برای بازی در نمایشنامه، آخرین فریاد او برای بودن است. اما دیوارها سختتر از آنند که تسلیم شوند. نیل با سکوتی دردناک، خود را از میان برمیدارد. این مرگ، تلنگری است به همهی آنهایی که نمیگذارند جوانی، خودش را بیابد. و آغاز زوال آرام اقتدار کور.
4. بیعدالتی، در پوشش انضباط
مرگ نیل، بلافاصله کیتینگ را نشانه میرود. مدیران، بیتحقیق، او را مسئول میدانند. هیچکس از قدرت پدرسالاری چیزی نمیپرسد. کیتینگ، تنها میماند. و حقیقت، زیر پروندهای بایگانی میشود. مدرسه، ظاهراً نظم را حفظ میکند، اما درونش پوسیده است. در این دنیای به ظاهر منظم، آزادی، بیدفاعترین واژه است. و معلم، نخستین قربانی آن.
5. شعری که پایان ندارد
کیتینگ میرود، اما واژههایش در ذهن شاگردان میماند. هر بار که یکی از آنها شعری مینویسد، کیتینگ زنده میشود. انجمن دیگر جلسات ندارد، اما تبدیل به باوری جمعی شده. حالا حتی در سکوت هم شعر جاری است. هر نگاه، هر انتخاب، رنگی از آموزشهای کیتینگ دارد. دگرگونی آغاز شده، بیآنکه نیاز به تکرار باشد. این، قدرت اندیشه است؛ بینیاز از جار زدن.
6. زندگی، بهمثابه شعری ناتمام
کیتینگ با خود این پیام را آورد: «لحظه را دریاب». و این پیام، مانند شعری ناتمام، در دلها ادامه دارد. داستان انجمن، روایتی از بلوغ فکریست، از روییدن در دل محدودیت. و دعوتیست به همهی ما که: از بودن نترس. حتی اگر جهان نخواهد. شعر، زندگیست. و زندگی، فرصتیست برای نوشتنِ خود، بیویرایش، بیترس، بیتسلیم.