سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردی در آستانه درمان یا گریز از درمان؟ زنو کُسامانی، قهرمان اصلی

با تمرکز بر تحلیل روان‌کاوانه، زیگموند فروید و ضمیر ناخودآگاه:

1. نوشتار به‌مثابه روان‌درمانی فرویدی

زنو، تحت هدایت پزشک روان‌کاوش، به نوشتن زندگی‌نامه‌ای صادقانه ترغیب می‌شود، اما نوشته‌هایش پر از بازنمایی‌های فرویدی است: واپس‌رانی، فرافکنی، انکار و مقاومت. این یادداشت‌ها در واقع آیینه‌ای از ذهن ناآرام و ناخودآگاه اوست. او مدام میان حقیقت و توجیه، واقعیت و خیال، در رفت‌وآمد است. برخلاف انتظار، نوشتن باعث آرامش او نمی‌شود، بلکه زخم‌هایش را نمایان‌تر می‌کند. زنو میان سوژه‌ی نویسنده و ابژه‌ی تحلیلی در نوسان است. خودکاوی، بیشتر به خودفریبی بدل می‌شود.

 

2. سیگار، نماد عقده و وابستگی ناخودآگاه

اعتیاد زنو به سیگار، به سادگی یک عادت نیست؛ بلکه بازتابی از تعارضات عمیق روانی اوست. او از ترک سیگار حرف می‌زند، اما ناخودآگاهش همواره بازگشت به آن را می‌طلبد. هر سیگار، نمادی از تسکین اضطراب و حس گناه است. او نمی‌خواهد ترک کند، چون اعتیادش به شکست، بخشی از هویتش است. این تکرار ناکامی، مکانیسمی دفاعی‌ست: نوعی سرپوش‌گذاشتن بر ناتوانی در مواجهه با واقعیت. زنو اسیرِ چرخه‌ی بازگشتِ واپس‌زده‌هاست.

 

3. زن، معشوق، مادر؛ مثلث ادیپ در سایه

رابطه زنو با زنان، بازتابی از ساختار عقده‌ی ادیپ است. او عاشق آدا می‌شود؛ زنی قوی، کنترل‌گر و از نظر روان‌کاوانه، تصویر مادر. اما با آگوستا ازدواج می‌کند؛ زنی پذیرنده و آرام، که بیشتر نقش پرستار یا مادر دوم را دارد. این انتخاب ناآگاهانه، حاصل تعارض میان تمایلات جنسی و اخلاقی‌ست. زنو در عشق شکست می‌خورد، چون از تحقق تمایلاتش واهمه دارد. او به‌جای خواستن، ترجیح می‌دهد حسرت بکشد؛ و این مکانیزم دفاعی، ضمیر ناآگاهش را تغذیه می‌کند.

 

4. مرگ پدر؛ جرقه بیداری روانی

لحظه‌ی مرگ پدر، همان‌طور که فروید می‌گوید، ممکن است در پسر احساسی از گناه ایجاد کند؛ احساسی که زنو را تا پایان عمر همراهی می‌کند. آخرین نگاه پدر، گویی تأییدی است بر همه ناکامی‌های زنو. او در تمام رفتارهایش به‌دنبال جبران است؛ اما جبران چه چیزی؟ شاید خیانت ناآگاهانه‌ای به پدر یا رقابتی پنهان. مرگ پدر، نقشِ آغازین تراژدی زنو را بازی می‌کند؛ مرزی که او هیچ‌گاه نمی‌تواند از آن عبور کند. پدر، هم داور است، هم غایب بزرگ.

 

5. تجارت و زوال سوپراگو

زنو در دنیای تجارت، مردد، دروغ‌گو و گاه کودک‌وار است. او قوانین اخلاقی و واقعیات اقتصادی را با هم قاطی می‌کند. در نظریه فروید، زنو گرفتار در کشمکش میان نهاد (id) لذت‌جو و فرامن (superego) سخت‌گیر است. نتیجه، نوعی فلج روانی در تصمیم‌گیری است. او نمی‌تواند موفق باشد، چون از مسئولیت فرار می‌کند. شکست‌هایش در تجارت، نمادهای بیرونی اختلالات درونی‌اند. او بیشتر خیال‌پرداز است تا عمل‌گرا، و این خیال‌پردازی هم، مکانیزم دفاعی نهاد آسیب‌دیده‌ی اوست.

 

6. ناتوانی در درمان؛ یا پیروزی ناخودآگاه

در نهایت، زنو به‌جای شفا، به نوعی همزیستی با روان‌آزارش می‌رسد. او درمان نمی‌شود، چون نمی‌خواهد به حقیقت برسد؛ ناخودآگاه او پیروز می‌شود. فروید می‌گفت که هدف روان‌درمانی، آگاه‌سازی از ناخودآگاه است؛ اما زنو بیشتر به مه‌آلودگی ذهن خود وفادار می‌ماند. پایان رمان، بیش از آن‌که امیدبخش باشد، دربردارنده‌ی نوعی تسلیم است. شاید او به جایی رسیده که بد بودن را پذیرفته، چون حقیقت، ترسناک‌تر از دروغ است. زنو، همان‌گونه که بود، باقی می‌ماند: بیمار، ولی زنده.