سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمایشنامه? «مرگ و دختر جوان» اثر آریل دورفمن

تقابل حافظه و فراموشی

1. پلینا؛ حافظه‌ای زنده

برای پلینا، گذشته هنوز زنده است. فلش‌بک‌های ذهنی‌اش، کابوس‌ها و ترس‌های روزانه، حافظه را به زخمی باز بدل کرده‌اند. برخلاف جامعه‌ای که به دنبال فراموشی است، پلینا بر این باور است که نجات در به‌یادآوردن است. «به‌یادآوردن» برای او، عملی مقاومت‌گرایانه است.

 

2. جراردو؛ دعوت به فراموشی

جراردو بر این باور است که جامعه برای التیام، باید گذشته را ببخشد. اما این دعوت به فراموشی، نوعی نادیده‌گرفتن رنج فردی است. درواقع، او نماینده گفتمان رسمی است که می‌خواهد بی‌عدالتی‌ها را زیر فرش پنهان کند. شکاف میان حافظه? زن و فراموشی مرد، شکاف میان فرد و ساختار است.

 

3. روبرتو؛ چهره‌ای از گذشته

او اگرچه ممکن است گناهکار نباشد، اما در چشم پلینا، همان نماد خاطرات دردناک است. در این‌جا، مسئله شخص روبرتو نیست، بلکه نمادی از نظام بیمار است؛ سیستم‌هایی که پزشکان و روشنفکران‌شان در خدمت سرکوب بودند. حضور او نوعی بازگشت «امر سرکوب‌شده» است.

 

4. موسیقی؛ زخم‌هایی تازه

در ذهن پلینا، شوبرت دیگر صدایی هنری نیست. این موسیقی مثل اسلحه‌ای ساکت است که زخم‌های روانی را دوباره فعال می‌کند. موسیقی، مانند حافظه، یک بایگانی زنده است که انتخاب می‌کند چه چیزی را به سطح بیاورد. این‌جا هنر، ضدفراموشی عمل می‌کند.

 

5. آینه؛ بازتابی از جامعه

آینه پایان‌بندی، تنها نماد قضاوت نیست. بلکه تصویری از جامعه‌ای است که باید با گذشته‌ی خود روبه‌رو شود. آیا مردم حاضرند واقعیت را ببینند؟ یا ترجیح می‌دهند از کنار آن بگذرند؟ بازتاب چهره‌های ما در آینه، نماد فرارناپذیری از حقیقت است.

 

6. پایان؛ راهی به سوی رهایی؟

آیا اعتراف یا تنبیه روبرتو می‌تواند حافظه? پلینا را پاک کند؟ یا تنها راه رهایی، پذیرش تلخ گذشته است؟ دورفمن پاسخ نمی‌دهد. او می‌خواهد ما پاسخ را در درون خود پیدا کنیم: آیا رهایی از درد تنها در فراموشی است، یا در تکرار و به‌خاطر آوردن؟