رمان «بازمانده ی روز» اثر کازوئو ایشیگورو
تحلیل اجتماعی و تاریخی یک طبقه? در حال انقراض
1. طبقهی خدمتکار و نظم اربابسالار
استیونز، نماینده? طبقهایست که ستونهای جامعه? انگلستانِ پیش از جنگ را نگاه میداشت. سرپیشخدمت، نماد وفاداری، ادب، سکوت، و بیهویتی است. او در خدمت خانهای است که خود هیچ بخشی از آن نیست. نظام اربابسالار، در ظاهر باوقار، اما در عمق، طبقهای را ساخته که «بودنش» فقط در سایه? دیگری معنا دارد.
2. لرد دارلینگتون: اربابی ناآگاه
لرد دارلینگتون، اشرافزادهای با نیتهای خیر اما درکی سطحی از سیاست است. او در تلاش برای صلح با آلمان نازی، خواسته یا ناخواسته در جبههای اشتباه قرار میگیرد. در این میان، استیونز نه میپرسد، نه تحلیل میکند؛ فقط اطاعت میکند. وفاداری او، در نهایت موجب همراهی با سیستمی میشود که در تاریخ محکوم شد.
3. سقوط اشرافیت و ظهور جهان جدید
پس از جنگ، عمارتهای اشرافی یا فروخته شدند یا به توریستها اجاره داده شدند. «دارلینگتون هال» هم حالا در دست یک آمریکایی است. این استعارهای از پایان امپراتوری بریتانیا و آغاز عصر آمریکا در جهان است. خدمتکاران اشرافی، جایشان را به سیستمهای مدرن میدهند و نظم قدیمی میشکند. استیونز در دل این انتقال، بیپناه و بیجهت میماند.
4. سکوت در برابر حقیقت
در دادگاه تاریخ، استیونز نه مجرم است و نه قهرمان. اما سکوت او در برابر دروغ، خیانت و فریب، نشانهای از شکست اخلاق در سیستم طبقاتی است. در حالی که اربابان اشتباه میکنند، خدمتکاران وفادار، با سکوتشان آن اشتباهات را جاودانه میکنند. این رمان، حکایت سکوتهاییست که فاجعه آفریدند.
5. بحران هویت در جهان مدرن
استیونز با از بینرفتن ساختار قدیمی، دچار بحران هویت میشود. اگر کسی دیگر نیازی به خدمتکار ندارد، پس او کیست؟ این سؤال، مرکز اضطراب بسیاری از انسانها در دوران مدرن است که هویتشان با جایگاه اجتماعی گره خورده. بازماندهی روز، بازماندهی نظم قدیم است، در جهانی که دیگر برایش جایی ندارد.
6. معنای باقیماندهی عمر
در واپسین صحنه، استیونز روی نیمکت کنار دریا مینشیند، به مرغان نگاه میکند و میگوید: «شاید هنوز هم بتوانم چیزهایی بیاموزم». این جمله، نه یک امید آرمانگرایانه، بلکه اذعانی تلخ به زیستنیست که بیشتر در سایه گذشت تا در نور. باقیمانده? روز، باقیمانده? امید، در دستان مردیست که تازه فهمیده چقدر دیر شده.