سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رمان «دلبند» (Beloved) اثر تونی موریسون

ترومای نژاد، صدای زن سیاه

1. گریز، اما نه نجات

ستی از مزرعه‌ای که در آن برده بود، گریخت و در خانه‌ای سکنا گزید که گویی نفس می‌کشد. او نجات یافته، اما روانش هنوز اسیر است. هر گوشه‌ی این خانه، پر از صدا، تصویر و حس‌هایی‌ست که به گذشته گره خورده‌اند. زندگی جدیدش، در ظاهر آزاد اما در حقیقت گرفتار همان زنجیرهای روانی‌ست.

 

2. مادر و روحی که او را ترک نمی‌کند

قتل نوزاد به دست مادر، محوری‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین بخش رمان است. این کار، نمادی‌ست از زخم عمیقِ بردگی: مادری که نمی‌خواهد فرزندش برده شود، دست به عملی غیراخلاقی می‌زند. بازگشت دلبند، روح این کودک، انگار همان ذهن ناآرام مادر است که در جسمی دیگر، او را مجبور می‌کند دوباره درد را زندگی کند.

 

3. پیوند عشق و جنایت

موریسون مرز عشق و جنایت را مخدوش می‌کند. آیا ممکن است عشق چنان قدرتمند باشد که انسان را به خشونت وادارد؟ ستی، با این باور که بهترین تصمیم را گرفته، به‌سوی کاری کشیده شد که کل زندگی‌اش را نابود کرد. این کتاب درباره وجدان انسان در برابر شرایطی‌ست که اخلاق دیگر معنا ندارد.

 

4. سکوت جامعه، هم‌دست ستم

مردم جامعه‌ای که ستی در آن زندگی می‌کند، او را طرد می‌کنند؛ نه فقط برای عملی که مرتکب شده، بلکه چون گذشته را نمی‌خواهند به یاد آورند. آنها ستی را محکوم نمی‌کنند؛ فراموشش می‌کنند. و این فراموشی، موریسون می‌گوید، جنایتی‌ست دیگر.

 

5. فرم داستان‌گویی، آینه‌ای از تروما

روایت پر از پرش، تکرار، سکوت و قطعه‌قطعه‌بودن رمان، بازتابی از روانِ تروما‌دیده است. خواننده مثل شخصیت‌ها باید تکه‌ها را کنار هم بگذارد، باید احساس کند، باید زخم‌ها را لمس کند. موریسون با این فرم، خواننده را هم درگیرِ درد می‌کند.

 

6. قدرت ماندگار حافظه‌ی زنانه

در پایان، «دلبند» را باید اثری دانست که صدای زن سیاه‌پوست را از اعماق فراموشی تاریخی بیرون می‌کشد. زنانی که قربانی بودند، مادر بودند، قهرمان بودند. موریسون، با الهام از تاریخ واقعی، به آنها زندگی دوباره داده. نه برای اشک گرفتن، بلکه برای آگاه‌کردن.