سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خلاصهی تحلیلی و داستانی نمایشنامهی «ننه دلاور و فرزندانش» اثر بر

خوانشی از دیدگاه مسئولیت جمعی و فقدان اخلاق

زن قوی یا شریک جنایت؟

ننه دلاور در ظاهر زنی مستقل و قوی‌ست، اما با دقت بیشتر درمی‌یابیم که او در چرخه‌ی جنگ شریک است، نه قربانی صرف. او با فروش آذوقه، لباس و نیازهای دیگر به سربازان، بی‌آن‌که درگیر جنگ شود، آن را تغذیه می‌کند. برشت از طریق او این پرسش را مطرح می‌کند: آیا بی‌تفاوتی، خودش نوعی مشارکت در جنایت نیست؟ او با فروش باروت و غذا، مرگ را ممکن می‌سازد، اما هرگز خودش را مجرم نمی‌داند. این نمایش نقدی تلخ بر کسانی‌ست که «فقط کارشان را می‌کنند». همان‌هایی که از فاشیسم هم نفع می‌برند، بی‌آن‌که ظاهراً مسئول باشند.

 

قربانیان بی‌نام و نشان جنگ

فرزندان ننه دلاور، نمادهایی از جوانان بی‌هویت‌شده در جنگ هستند. آن‌ها به‌شکل مستقیم در جنگ کشته می‌شوند، اما برشت نشان می‌دهد که مرگ‌شان حاصل جنگ نیست، بلکه بی‌عملی مادرشان است. اگرچه او آنها را دوست دارد، اما انتخاب‌هایش عامل نابودی‌شان می‌شود. تراژدی واقعی این‌جاست: بی‌اخلاقی در تصمیمات روزمره. ایلفی اعدام می‌شود، سوئیس‌کاز بیهوده می‌میرد، و کاترین در راه خیر عمومی فدا می‌شود. جنگ، تنها زمینه است؛ مسئولیت اصلی بر دوش خود آدم‌هاست.

 

جامعه‌ی بی‌احساس، بازیگر اصلی

در نمایش، اطرافیان ننه دلاور همیشه ساکت‌اند؛ نه در اعتراض به مرگ فرزندانش، نه در حمایت از اقدامات خیرخواهانه. مردم فقط در حال عبورند؛ بی‌هیچ ایست و واکنشی. این جامعه‌ی بی‌احساس، انعکاسی است از جامعه واقعی‌ای که برشت آن را نقد می‌کند. نه فقط حاکمان، بلکه خود مردم نیز عامل تداوم فاجعه‌اند. این نمایش ما را وادار می‌کند با انگشت خودمان را نشانه بگیریم. زیرا همان‌طور که برشت می‌گوید: «هر کس که تماشاگر است، مسئول است.»

 

ساختار چندپاره و فرم آموزشی

برشت از فرم اپیکی استفاده می‌کند، تا تماشاگر را از غرق شدن در داستان باز دارد. پرده‌ها به‌جای پیوستگی، مثل خرده‌روایت‌هایی کنار هم قرار می‌گیرند. مخاطب بین هر صحنه فرصت تأمل پیدا می‌کند، تا فقط احساس نکند، بلکه بفهمد. این تکنیک آموزشی، محور تفکر برشتی است: تئاتر باید آگاهی بیافریند، نه اشک بریزد. نمایش همچون درس‌نامه‌ای برای درک فجایع اجتماعی طراحی شده است. این تکه‌تکه بودن، فرم را از درام سنتی متمایز می‌سازد.

 

ننه دلاور به‌مثابه تمثیل

برشت ننه دلاور را نه به‌عنوان یک شخصیت خاص، بلکه به‌عنوان تمثیلی از «همکاری ناخودآگاه با خشونت» طراحی کرده. او می‌تواند هر انسانی باشد که برای بقای خود، اخلاق را قربانی می‌کند. گاری او نماد بار فکری و اقتصادی‌ای‌ست که با خود حمل می‌کند. هر بار تصمیمی می‌گیرد، این بار سنگین‌تر می‌شود. اما هیچ‌گاه از آن دل نمی‌کند. او تمثالی‌ست از میلیون‌ها انسانی که میان اخلاق و بقا، دومی را انتخاب می‌کنند. و همین‌جاست که مخاطب باید تصمیم بگیرد: آیا او مثل ننه دلاور نیست؟

 

پایان باز و هشدارآمیز

در پایان، ننه دلاور تنها می‌ماند و گاری‌اش را دوباره می‌کشد؛ گویی هیچ‌چیز نیاموخته. این پایان، نه احساسی است و نه قهرمانانه؛ پایان یک دور باطل است. مخاطب با حس بی‌تفاوتیِ ننه دلاور در اوج اندوه رها می‌شود. برشت با این پایان، زنگ خطری به صدا درمی‌آورد: اگر ساختارها تغییر نکنند، چرخه ادامه خواهد یافت. نمایش نه امید می‌دهد، نه تسلا. فقط آگاهی می‌آورد. همین آگاهی است که شاید بتواند در دنیای واقعی، جلوی تکرار فاجعه‌ها را بگیرد.