ناتورالیسم و انسان معاصر – داریوش شایگان
افسونزدایی از جهان و بحران زیباشناسی هستی
یکی از بنیادیترین تحلیلهای شایگان درباره ناتورالیسم، نگاه او به «افسونزدایی» از هستی است. او نشان میدهد که در جهان مدرن، طبیعت از یک کلیت مقدس به مجموعهای از اجسام و فرمولها تبدیل شده است. در این جهاننگری، زیبایی، راز، عرفان و معنویت کنار گذاشته شده و جای خود را به سودمندی، تولید و عدد دادهاند. این دگرگونی، نه تنها نظام فلسفی انسان را تغییر میدهد، بلکه رابطهاش با خودش، با دیگران و با طبیعت را نیز دگرگون میسازد. ناتورالیسم با این افسونزدایی، حس کیهانی بودن انسان را خاموش میکند و او را به یک مصرفکننده صرف تنزل میدهد.
ناتورالیسم و فقدان گفتوگوی معنوی در جوامع شرقی
داریوش شایگان معتقد است که جوامع شرقی نتوانستند بهدرستی وارد گفتوگوی فکری با غرب شوند. آنان یا در برابر تمدن مدرن ایستادگی متعصبانه کردند، یا در برابر آن تسلیم بیتفکر شدند. در هر دو صورت، ناتورالیسم بهعنوان یک پدیده فکری، درک نشده و تنها نتایج سطحی آن – همچون علمزدگی یا تکنولوژیگرایی – وارد فرهنگها شد. این وضعیت باعث شده که نه معنا باقی بماند، نه اصالت. انسان شرقی، در این میان، بهجای اینکه ناتورالیسم را نقد کند یا در آن بازاندیشی کند، صرفاً از بیرون آن را تقلید میکند، و این یکی از بدترین شکلهای بیریشگی است.
دعوت به فلسفهی انعطافپذیر و هویتهای سیال
در آخر، شایگان بر امکان نجات تأکید دارد؛ اما نه با بازگشت صرف به سنت و نه با انکار کامل مدرنیته. او دعوت میکند به ساختن فلسفهای سیال، که میان سنتهای معنوی شرق و عقلانیت انتقادی غرب، پلی بزند. این فلسفه نه ستیز میخواهد و نه سلطه؛ بلکه دیالوگ، تعامل و بازاندیشی. در این چشمانداز، هویت انسان معاصر باید نه ثابت و ایدئولوژیک، بلکه متحرک، باز و چندلایه باشد. او به جای هویتهای «خالص»، از هویتهای «آمیخته» و «تجربی» دفاع میکند؛ هویتهایی که میتوانند جهان را بار دیگر پر از معنا، زیبایی و مسئولیت اخلاقی ببینند.