رمان «تهوع» اثر ژان پل سارتر
تفسیر وجودی – هنری
1. صحنهپردازی زندگی بدون صحنه
سارتر از طریق روکانتن، صحنهای را تصویر میکند که اصلاً صحنه نیست: زندگی بدون طرح، بدون نقش، بدون نمایش. جهان در «تهوع» همچون تابلویی نقاشینشده باقی میماند. هر اتفاقی تصادفیست، هر مکان تهی از معنا. زمان در این رمان ایستا نیست، اما حرکتش نیز جهت ندارد. حتی طبیعت، همان که در ادبیات قرن نوزدهم باشکوه بود، اینجا غریب، خنثی و تهوعآور است. زندگی دیگر یک داستان نیست، بلکه حضور خام اشیاء و لحظات است.
2. موسیقی جاز؛ لحظههای نجاتبخش
در یکی از معدود لحظات روشن، روکانتن به قطعهای از موسیقی جاز گوش میدهد. این لحظه، او را تکان میدهد. چیزی در موسیقی هست که به زندگی معنا میبخشد، هرچند موقت. جاز برای او نمادی از زندگیِ بیطرح اما سرشار از احساس است. موسیقی چیزی نمیگوید، فقط «مینوازد» و همین کافیست. در جهانی که کلمات فرسوده شدهاند، شاید موسیقی، آخرین پناه باشد. سارتر با این لحظه، به ما نشان میدهد که زیبایی، حتی در دل تهوع نیز ممکن است.
3. تئاتر بیتماشاگر
در سراسر رمان، روکانتن مثل بازیگریست که دیگر نمیخواهد بازی کند. اما صحنهای نیست، تماشاگری نیست، نمایشنامهای نیست. انسان بدون نقش، بدون مخاطب، فقط با خودش باقی میماند. این وضعیت، هم ترسناک است و هم آزادیبخش. دیگر مجبور نیستیم کسی باشیم. اما این آزادی، بار سنگینی دارد. سارتر این لحظه را با چیرهدستی هنری تصویر میکند: رمانی بیداستان که از خودش داستانی تازه میسازد.
4. نوشتن به مثابه خلقت خداگونه
وقتی آنتوان میخواهد رمان بنویسد، در واقع میخواهد خالق باشد. خالق جهانی که نظم و معنا را خودش وضع کند. این هنر، تنها راه مقابله با بینظمی طبیعت است. نوشتن نه گزارش از جهان، بلکه آفرینش جهانی دیگر است. و اینجاست که سارتر، نویسنده و فیلسوف، با هم ترکیب میشوند. نوشتن برای او نوعی مقاومت است؛ نه در برابر پوچی، بلکه در دل آن.
5. مواجهه با تهوع بهمثابه اثر هنری
تهوع اگرچه تجربهای ذهنیست، اما در زبان هنری بیان شده است. توصیفهای بصری، ضرباهنگ نوشتار، پرهیز از روایت خطی، همه و همه آن را به اثری هنری بدل کردهاند. سارتر خود را از قیدهای رمان سنتی آزاد کرده. رمانش بیشتر به یک تابلوی سوررئال یا قطعهای موسیقی بیکلام شبیه است. «تهوع» رمانیست که خواننده را مجبور میکند آن را احساس کند، نه بفهمد.
6. آزادی بهمثابه وظیفه هنرمند
در پایان، روکانتن، و از طریق او سارتر، به ما میگوید: انسان آزاد است، اما نه آزاد برای خوشگذرانی، بلکه آزاد برای ساختن معنا. این آزادی سنگین است، اما تنها امکان حقیقی زیستن است. تهوع، تلنگریست برای بیدار شدن از خواب نظمهای جعلی. هنرمند باید در دل بینظمی، جهانی نو بیافریند. و این جهان، هرچند ناپایدار و ناتمام، تنها امید ماست.